از همان روز سیزدهم بهمن که حضرت امام تشریف داشتند مدرسه رفاه تا بیست و دو بهمن، خیابان ایران پر از جمعیت بود. انگار مردم برای زیارت یک امامزاده رفتند
اکبر حسینی صالحی از مبارزان دوران انقلاب در خاطره ای در باره حال و هوای مدرسه رفاه نقل می کند: از همان روز سیزدهم بهمن که حضرت امام تشریف داشتند مدرسه رفاه تا بیست و دو بهمن، خیابان ایران پر از جمعیت بود. انگار مردم برای زیارت یک امامزاده رفتند. چهار راه آبسردار و خیابانهای منتهی به خیابان ایران خلاصه یک شور و حال دیگری داشت. مردم فهمیده بودند که حضرت امام مدرسه رفاه تشریف آوردند. ما دیدیم رفاه جایگاهی نیست که به سادگی حضرت امام بتواند با مردم دیدار داشته باشد. بغل مدرسه رفاه مدرسه علوی بود مدرسه علوی جای خوبی است برای اینکه مردم بیایند و حضرت امام را ببینند. آنجا را تدارک دیدیم و بعد مردم را هدایت میکردیم به طرف مدرسه علوی در خیابان ایران. صبح آقایان میآمدند، بعد از ظهر خانمها تا این که روز بیستم یا بیست و یکم بود که ساعت دو بعد از ظهر در اخبار اعلام کردند از ساعت چهار بعد از ظهر، حکومت نظامی است.
پیام امام به مردم درباره حکومت نظامی
من در ماشین وقتی داشتم میآمدم به طرف مدرسه علوی، اخبار را که شنیدم گفتم چرت میگویند. حضرت امام الآن همه را خنثی میکند. ما ساعت سه بود که آمدیم مدرسه علوی با رفقا مشورت کردیم که چه باید کرد، یک وقت دیدیم که اعلامیهای دست نویس، حضرت امام دادند که حکومت نظامی نداریم و مردم بریزند به خیابانها و این یک توطئه است.
در چهار طرف خیابان ایران و از سه راه امین حضور و خیابانهای اطراف و آبسردار و اینها، تمام برو بچهها مسلحانه، و مخفیانه در گوشه و کنارها آماده بودند. که یک وقت خطری برای حضرت امام پیش نیاید. از آن طرف هم با بلندگو دوستان در خیابانها پیام حضرت امام را پخش میکردند که مردم حکومت نظامی نداریم. همین طور دهان به دهان در سراسر تهران پیام امام پخش شد که حکومت نظامی نداریم و همه بریزند به خیابانها. مردم هم این آمادگی را داشتند، و قبل از ساعت چهار و حکومت نظامی طاغوت به خیابانها ریختند. یک سری هم روی پشت بامها کوکتلمولوتف آماده کرده بودند، میانداختند در این تانکهای زرهپوش که در خیابانها حرکت میکردند. آن شب واقعاً وحشتناک بود. مردم تا صبح در خیابانها ماشینها را آتش زدند، لاستیکها را آتش میزدند. حمله به ماشینهای پلیس میکردند که اینها خودشان دیگر خسته شدند، دیدند نمیتوانند با مردم مقابله کنند فرار کردند.سحرگاه روز دیگر ما دیدیم نیروی هوایی در پادگان نیروی هوایی ارتش قیام کردند و درگیری شروع شد. میدان امام حسین(ع) یک منطقه نظامی شده بود. میدان شهدا نیز همین طور که نزدیک خیابان ایران بود. میدان بهارستان و مجلس را مردم در دست گرفتند خیلی روز عجیبی بود.
حمله مردم به پادگانها و تحویل اسلحهها به مدرسه رفاه
همین جور مردم که به پادگانها حمله میکردند و پادگانها را میگرفتند، مسلماً مردم اسلحه بدست میآوردند، سبک و سنگین. در مدرسه رفاه و علوی جاهایی را در نظر گرفته بودیم، انبارهایی را درست کرده بودیم، سیل اسلحه و مهمات بود که میآمد به طرف مدرسه علوی و رفاه. مردم همینجور سلاحهای سبک و سنگین میآوردند، آنجا صف میبستند برای تحویل دادن. یک سری هم مواد انفجاری بود که ما آشنایی نداشتیم، کسی هم آموزش دیده نبود. چند تا از همین برادران نیروی هوایی و حزب اللهیهایی که پیوسته بودند به مردم، اینها را آوردند آنجا برای تفکیک این وسایل که یک وقت خدای نخواسته اینها منفجر نشود. از طرفی هم مدرسه رفاه چند طبقه بود که یک طبقهاش را برای دولت موقت انتخاب کرده بودند. آنجا مرتب علما خدمت امام بودند. هیأت دولت برنامه خاص خودشان را داشتند. ما هم در قسمت تدارکات، کار خودمان را میکردیم.
منبع: امام خمینی و هیأتهای دینی مبارز، (یـادها ـ 23)، به کوشش: محمدجواد مرادینیا، موسسه چاپ و نشر عروج، صص 165-167