آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(3)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
3 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

نظر از: رحیمی [عضو] 

امان نداد مرا این غم و به جان افتاد
میان سینه ام این درد بی امان افتاد
به راه روی زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان افتاد
چنان به سینه ی خود چنگ می زنم از آه
که شعله بر پر و بال کبوتران افتاد
کشیده ام به سر خود عبا و می گویم
بیا جواد که بابایت از توان افتاد
بیا جواد که از زخمِ زهر می پیچد
شبیه عمه اش از پا نفس زنان افتاد
شبیه دخترکی که پس از پدر کارش
به خارهای بیابان به خیزران افتاد
به روی ناقه ی عریان نشسته ، خوابیده
وغرق خواب پدر بود ناگهان افتاد
گرفت پهلوی خود را میان شب ناگاه
نگاه او به رخ مادری کمان افتاد
دوید بر سر دامان نشست خوابش برد
که زجر آمد و چشمش به نیمه جان افتاد
رسید زجر دوباره عزای کوچه شد و
به هر دو گونه ی زهرا ترین نشان افتاد
رسید زجر و پی خود دوان دوانش بُرد
که کار پنجه ی زبری به گیسوان افتاد
به کاروان نرسیده نفس نفس می زد
به خارهای شکسته کشان کشان افتاد
دوباره ناله ای آمد عمو به دادم رس
دوباره رأس اباالفضل از سنان افتاد

شعر از حسن لطفی

دوست عزیزم شهادت مولای غریبان بر شما تسلیت باد.

1395/09/10 @ 19:21

نظر از: راوی [عضو] 

تیـــرهای بدنت؛
یاد حسین انداخت که..
پیراهن کهنه اش را باید برای سفر بردارد…!
نا مسلمان ها با تابوت تو !
مشق تیر انداختن کربلای فردا را می کردند…

ایامــ تسلیتــ

1395/09/08 @ 14:03

نظر از: كوثر [عضو] 

5 stars

ممنون از نظرا تتون
عالی بود

1395/09/08 @ 12:48

نظر از: خادم المهدی [عضو] 

5 stars

رحلت پیامبر اکرم ص و نوه ی گرامیش تسلیت

1395/09/08 @ 08:11

نظر از: صهباء [عضو] 

5 stars

سلام و عرض تسلیت
بنده را در عزاداریهایتان فراموش نکنید.

1395/09/07 @ 21:03


فرم در حال بارگذاری ...