زینب کبری دختر همان مادری است که وقتی سلمان فارسی نظرش بر لباس وصله دار فاطمه علیها السلام افتاد منقلب شد و در حالی که به شدت می گریست گفت :
« دختران قیصر و کسری غرق در ابریشم هستند ؛ در حالی که لباس دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پشمینه ای مندرس و پر از وصله است.
زینب دختر علی است ، دختر زهرا است ، دختر نبوت است و در مهبط وحی رشد یافته است ، اصلا میدان رنج و بلا ، سختی و مشقت میدان حضور اوست و استقامت و پایداری روش و سیره زندگی او!
او در اوج بلا و مهنت عاشورا مردانه ایستاد و در بلای عظیم عاشورا جز زیبایی ندید ، هنگامی که ابن زیاد با تبخیر و تکبر خطاب کرد :
کیف رایت صنع الله باحیک و اهل بیتک ؟ (کار خدا را نسبت به برادر و خانواده ات چگونه دیده ای ؟ )
فرمود: ما رایت الا جمیلا ؛ من جز زیبایی ندیدم !
کیست که تاریخ زندگی زینب را بخواند و اینها را نداند ، کیست که نداند زینب کبری که سلام خدا بر او باد در اوج رنجها و بلاها پرورش یافته است و حتی یک روز بی خطر و بی خبر نداشته است ؟
چهار سال اول زندگیش یعنی از تولد تا سن چهار سالگی ، در حالی پرورش یافت که از دنیا تنها بی مهری هایش را دیده بود ، اما در کنار مادر و پدر ، برادر و جدبزرگوارش پیامبر گرامی اسلام رنج ها و سختی های دنیا را جز برای پرورش روح و اوج گرفتن بسوی خداوند نمی دید .
کدام دختر شاه زاده به قرص جوینی از نان جو اکتفا کرده و به خرمایی قناعت ؟ کدام سلطان زاده به نداشتن و نخواستن ، ساده زیستی و پرهیز از ثروتها تن می دهد ؟
منبع : ظهیری علی اصغر ، دختری از جنس بلور ، نشر شوذب ، بهار1393