ارتباط حادثه عاشورا و شخص امام حسین (ع) و بحث هدف داشتن در زندگی و ماموریت زندگی را دانستن
درسی که من از عاشورا و شخص امام حسین (ع) میگیرم، با درسی که خیلیها میگیرند متفاوت است.
خیلیها ممکن است درس آزادی، جانفشانی، دینداری و دینمداری بگیرند.
هرکس امکان دارد با توجه به نگاه و نگرش خودش درس بگیرد.
این مثل همان داستانی است که مولانا در مورد حضور عدهای و یک فیل در اتاق تاریک میگوید.
هر کسی با دست زدن به بخشی از بدن این فیل تعریفی ارائه میکرده است.
حالا یکی داشته به پایش دست میزده، یکی به خرطومش و یکی به گوشهایش؛
و هرکسی از ظن خودش در مورد اینکه این اتاق و آن چیزی که در آن است، چیست نظر میداده.
درباره این موضوع هم همین است، ما اصلا نمیگوییم این برداشت مذهبی درست و این برداشت غیرمذهبی اشتباه است.
هر کسی با توجه به نگاه خودش، با توجه به نگرش خودش امکان دارد از این موضوع درس بگیرد.
اما برداشتی که من میتوانم ازین رویداد داشته باشم؛
برداشتی که میتوانم از شخص امام حسین (ع) داشته باشم؛با توجه به شخصیت و نگرش خودم این است که:
امام حسین یک شخص به شدت هدفگذار است که هدفش را خوب میشناسد.
افراد زیادی در سمینارها میآیند و به من مراجعه میکنند.
بهویژه در سمیناری مثل اعترافات یک ثروتمند یا سمینار اسرار ساخت ماشین پولسازی ، سمینارهای که در مورد اشتغال است
یا باعث رونق کسبوکار قرار است بشود، شخصی میآید و از من میپرسد که
من نمیدانم باید دنبال چه چیزی بروم یا چه کاری برای من مناسب است، اصلا من برای چه دارم زندگی میکنم؟!
و این سردرگمی یک چیزی است که فقط مربوط به ایرانیها نیست، به کل جامعه بشری مربوط است.
و به واسطه سبک زندگی جدیدی است که به ویژه در قرن اخیر متداول شده، مردم در یک ریتم تندی بدو بدو میکنند.
مانند شخصی که میگوید آنقدر درختها زیاد هستند که نمیگذارند جنگل را ببینم؛
او هم آنقدر اسیر این زندگی شده که نمیتواند زندگی بکند!
افراد هر روز مشغول بدو بدو کردن هستند.
حالا من میگویم اگر یک لحظه بایستی و برگردی نگاه کنی میتوانی درک کنی.
حالا این یک ذره ایستادن و عقب را نگاه کردن یعنی چه؟
ایستادن و عقب را نگاه کردن، یعنی دقیقا عکس آنچه در دانشگاهها یاد میدهند و میگویند؛
فرد باید بنشیند، فکر بکند، ظن بگیرد، تحلیل بکند و دقیقا کار درست را بدون هیچ اشکالی انجام دهد.
انگار که زندگی مانند جنگ است و شما باید مثل یک موشک بالستیک عمل کنید که برود بخورد به آن نقطهای که از قبل پیشبینی شده است؛
که تازه موشک بالستیکش هم یکی دو متر اینور آنورتر میخورد.
در صورتی که زندگی اصلا این شکلی نیست!
ماموریت زندگی و هدف زندگی از دل اقدام کردن در میآید.
ماموریت و هدف زندگی از دل زندگی کردن در میآید.
یعنی شما باید بروید انجام بدهید، اقدام کنید، اشتباه کنید تا متوجه شوید این نیست و باید بروم سراغ چیز دیگر.
بعد از دل این اقدام کردنها، آزمایش کردنها یا همانطور که در دوره آچارهای پولساز کارآفرینان میگوییم: «ناب آفرینی» کنید.
اگر اینطور رفتار کنید یک دفعه آنجایی که باید را میبینی.
اگر بخواهم مثال بزنم زندگی کردن مثل این میماند که شما در یک انبار تاریکی هستید.
اگر بدانید از چیزهایی که در آن انبار هست یکیشان به کار شما میآید و در آنجا هزاران هزار ابزار و وسیله هست ولی فقط یکی از آن ها به کار شما میآید؛
دو حالت دارد:
۱- شما میتوانید همینطوری بشینید و فکر کنید این دست را کجا بندازم که اولین جایی هم که رسید همان چیزی باشد که من میخواهم.
که تقریبا این حالت امکانش به صفر میل میکند و امکان ندارد.
۲- میگویید من بلند میشوم کورمال کورمال هم که شده تک تک اینها را چک میکنم.
میبینم این نیست و این یکی هم که نیست.
تا اینکه یکی دیگر را برمیداری و به نظرت میآید که این چه قدر شبیه آن چیزی است که میخواستی؛
شروع میکنی به کار کردن و میبینی که این هم نبوده است.
باید بگذارم این را بروم سر چیز دیگر.
نمیدانم شاید تا آخر عمرت هم پیدا نکنی.
ولی باز هم یک احتمالی وجود دارد که با این تلاشها پیدایش بکنی؛
تا اینکه بخواهی ظن بگیری و فقط یک حرکت توی عمرت انجام بدهی و توقع داشته باشی آن یک حرکت هم درست از آب در بیاید.
وقتی که زندگی امام حسین را هم ببینید متوجه میشوید که همین اتفاق افتاده است.
ایشان در شرایطی قرار گرفتند که به واسطه صلح امام حسن (ع) با معاویه ایجاد شده بود و تا پیش از مرگ معاویه نباید کاری میکردند.
ولی در آن زمان هم که نباید ادعای خلافت کنند بیکار ننشستند، کم کم کارشان را میکردند.
شاگردانشان را پرورش میدادند. تحرکات سازندهیشان را میکردند.
آدمها را هدایت میکردند. حتی به سفر حج میروند.
این سفر برای امام حسین (ع) صرفا یک سفر زیارتی نیست؛ بلکه یک فرصت فوقالعاده است.
در آنجا کلی مسلمان از همه جای بلاد اسلامی میآیند. ایشان میتوانند آنها را ببینند، با آنها صحبت کنند.
باز آنجا هم که مطلع میشوند معاویه فوت شده است و پسرش یزید ادعای خلافت کرده و میخواهد بیعت بگیرد
و حاکم مکه را مامور کرده است که از او بیعت بگیرد؛
باز هم اقدام میکند و از آنجا هم راه میافتد که بیاید کوفه و یکی را میفرستد که اوضاع را بسنجد.
مسلم را میفرستد که از مردم خبر بگیرد که بیاید یا نه. و پس از آن حرکت میکند به سمت کوفه.
امام حسین(ع) میدانستند که اتفاق سختی در انتظارش است.
میگویند امام حسین علم غیب داشته است. مگر برای این موضوع علم غیب احتیاج است!
شما با این عدهی قلیل داری میروی و آنور یک غولی ایستاده که شما بیایید.
معلوم است که در انتها قرار نیست اتفاق خوبی بیفتد.
ولی چرا میپذیرد که این کار را بکند؟ این همان درسی است که من میخواهم بگیرم!
زیرا هدفش برایش کاملا مشخص است.
زیرا هدفش برایش کاملا شفاف است.
با همه صحبت هایی که خود ایشان هم میکنند: که من برای آزادگی قیام کردم، من برای خدا قیام کردم، من برای اصلاح امور قیام کردم؛
چیز اساسیتری وجود داشته که باعث شده ایشان اینطور عمل کنند.
و آن چیز این است که هدفش با همهی مختصاتش برایش مشخص است.
تو هم اگر هدفت با همهی مختصاتش برایت مشخص باشد، ماموریتت را میفهمی چیست.
یعنی اتفاقا برعکس اینکه من باید ماموریت زندگیام را بدانم تا هدفم پیدا بشود؛
من میگویم نه! الزاما اینگونه نیست.
تو میتوانی هدفت را مشخص کنی و با توجه به هدفت ماموریتت را تعریف کنی.
من هدفم مشخص است.
من میخواهم ایران را به شکوه اقتصادی برسانم.
با توجه به آن هدف برای خودم ماموریت تعریف کردم.
من باید به آدمها آموزش دهم. ماموریت من آموزش کسب وکار دادن است.
آنقدر هم برای من این هدف شفاف است که در ضمن برایش کلی هم سرمایه گذاشته ام.
اطرافیان من این را میبینند که با چه انرژی و چه تکاپویی در تلاش هستم.
این سرمایه گذاشتن برای این است که این هدف برای من شفاف است.
ادعای این را ندارم که همانقدر که برای امام حسین(ع) هدفشان شفاف است، برای من هم شفاف است.
چون واقعا من شاید در راه هدفم هیچگاه حاضر به فدا کردن جانم نباشم.
برداشتی که من میتوانم از عاشورا و از شخص امام حسین داشته باشم
این است که ایشان به شدت انسان هدفگذاری بوده و هدفش را خوب میشناخته؛
که این شناخت باعث شده ماموریت زندگیاش را هم بتواند خوب بشناسد.
من میتوانم چنین درسی بگیرم و بگویم کسانی هم اگر ادعای این را دارند که پیرو امام حسین(ع) هستند و کلی نذر و نیاز میکنند، بهشان پیشنهاد کنم
کمی هم از این منظر به عاشورا و امام حسین نگاه کنند تا در زندگی به سرعت برق و باد پیش بروند و تبدیل شوند به شخصی که قرنهای متمادی فراموش نشود.
عاشورا فرهنگی است که هر چه قدر هم که زمان میگذرد، عمق آن مشخصتر و شفافتر میشود.
پیشنهاد میکنم همه افرادی که میخواهند در زندگی و کسبوکار بدرخشند، مسلک امام حسین را پیش بگیرند.
مسلکی که از نظر من که دارم در فضای آموزش موفقیت در زندگی و کسبوکار فعالیت میکنم این است که شما باید هدفت را خوب بشناسی.
زیرا اگر هدفت را خوب بشناسی، ماموریتت برایت شفاف و مشخص میشود.
این درسی است که من از عاشورای امام حسین (ع) میگیرم.
abretalaee.com